کد مطلب:163163 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:225

اضطرار و عمل
و اما در مورد دوم و كفایت اعتقاد دینی و بی نیازی از استدلال و یا نارسایی استدلال، باید بگویم كه این چنین اعتقادی گرچه مادربزرگ پیر مرا به بهشت هم می رساند ولی نه قابل انتقاد است و نه قابل انتقال. پس آن جا كه صحبت از هدایت و ابلاغ و ارشاد و تبلیغ است و آن جا كه مسأله ی انتخاب و اتخاذ مطرح است،


نمی توان از مسأله ی حجت و برهان چشم برداشت و دست كشید، كه می بینیم رسول با امیین از حضوریات بلا واسطه گفت وگو كرده و با توجه به قدر و استمرار و روابط پیچیده ی انسان او را به وحی و مذهب گره زده و به تسلیم و تفویض رسانده است.

ما معتقدیم كه چه در مرحله ی معرفت دین و دین شناسی و چه در مرحله ی تأثیر گذاری معرفت و یقین بر عمل و تصمیم باید به حلقه ی واسطی توجه داشت كه اصل و اساس معرفت و عمل را شكل می دهد.همان طور كه در آن جمله ی دعا آمده بود: مكن الیقین فی قلبی.جایگزینی یقین در دل و گره خوردن آن با جان یك مسأله است و اغلبه علی رأیی و عزمی، [1] غلبه بر رأی و عزم یك مسأله ی دیگر.

من با این كه می دانم آب در كوزه است به سراغ آب نمی روم، چون تشنه نیستم ولی با احتمال این كه در چند كیلومتری آب هست حركت می كنم، چه عطش را با خود دارم و آرام نمی گیرم.پس درك نیاز و افتقار و اضطرار، آن حلقه ی واسطی است كه هم در مرحله ی دین شناسی و هم در مرحله ی عمل به آن نیاز داریم.

آزاد اندیش ترین دین شناسان چون از این نكته كه ضرورت و یا عدم ضرورت دین است آغاز نكرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با این پیش فرض كه دین ضروری نیست به تلحیل و تعلیل آن پرداخته اند و در حد امر قدسی به آن روی آورده اند.و همین پیش فرض برای گرفتاری آن ها كافی است.چون فرض دیگری هم هست كه آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال كه آدمی


بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیشتر از یك زندگی راحت و دامپروی بزرگ به او امكانات داده اند.حال اگر نارسایی امكانات تجربی و غریزی را برای تأمین زندگی عادی و خوراك و پوشاك و خواب و برخورد با فكر و عقل و وهم و خیال و... در نظر بگیریم، مسأله ملموس تر می شود و سهم حداقل مذهب به حدی دیگر می رسد... چون علم و تجربه بیشتر از امروز و همین محدوده را جواب نمی دهد و برای دنیاهای محتمل و مظنونی كه از استعدادهای من برداشت می شود پاسخی نمی آورد.تازه این در صورتی است كه علم به تمامی رشد نهایی خود رسیده باشد و جواب تمامی سؤال ها و تمامی رابطه ها را داشته باشد.كه در این صورت آخرین نسل آدم ها كه خوشبخت ترین آن ها هستند این سعادت را دارند كه از علم و تجربه برای امروزشان و برای همین محدوده جوابی بگیرند.

در هر حال اضطرار به وحی، به خدا، به معاد و به رسول و ضرورت این ها، با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان هماهنگ می شود.

و اگر آدمی در این وسعت مطرح بوشود دیگر نمی توان به علم و صنعت مدرن و فوق مدرن چشم دوخت و از برنامه ریزی برای این دنیاهای محتمل و مظنون دست برداشت و طرح و تربیت و جاسازی و جایگزینی مهره ها را این گونه و برای این وسعت دنبال نكرد.

و همین درك اضطرار، در معرفت دین و تأثیر یقین بر عمل و تصمیم، حلقه ی واسطه و نقش آفرین است.این كه می گوییم باور مهم است، اعتقاد و یقین مؤثر است با این نكته كه همراه یقین انسان عمل نمی كند و حتی با شهود و حضور


مبتلاء به معصیت و رجم می شود، ناسازگار است.ارتباط یقین با احساس و حب شدیدتر و ارتباط این محبت با تمرین و تدریج و ارتباط این همه با عجز و بلاء و با اعتصام و توسل، ارتباطی طبیعی و آشكار است و ارتباط منطقی لازم نیست و دلیل این همه تجربه ای است كه هر كدام از ما در هر عملی كه انجام می دهد شاهد آن است و سر این كه انسان به عجز و توسل می رسد همین درك و اضطرار است و گرنه یأس و ناامیدی در انسان خانه می گرفت.انسان می داند كه راهی هست ولی او ناتوان است.

اللهم صل علی محمد و اوقفنی علی مراكز اضطراری.





[1] مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ائمة المؤمنين.